شعر در مورد کودکی,شعری در مورد کودکی,شعر در مورد کودک,شعر در مورد کودکان کار,شعر در مورد کودک درون,شعر در مورد کودکان سرطانی,شعر در مورد کودکان فقیر,شعر در مورد کودکان خیابانی,شعر در مورد کودکان استثنایی,شعر در مورد کودکان بی سرپرست,شعری در مورد کودکی,شعری در مورد کودکان کار,شعری در مورد کودک,شعری در مورد کودکان,شعری در مورد کودکان سرطانی,شعری در مورد دوران کودکی,شعری در مورد خاطرات کودکی,شعر در مورد کودکان جنگ,شعر در مورد کودک کار,شعر درباره کودکان کار,شعر درباره کودکان کار,شعر نو در مورد کودکان کار,شعر در باره ی کودکان کار,شعر زیبا درمورد کودکان کار,شعری درباره کودکان کار,شعر نو درباره کودکان کار,شعر درباره کودک درون,شعری در مورد کودک درون,شعر در مورد کودک درون من,شعر درباره کودکان سرطانی,شعر در مورد کودک سرطانی,شعر درباره کودکان فقیر,شعری در مورد کودکان فقیر,شعری در مورد کودک فقیر,شعری در باره کودکان فقیر,شعر درمورد کودک فقیر,شعر درباره کودکان خیابانی,شعری درباره کودکان خیابانی,شعری درمورد کودکان خیابانی,شعری در مورد کودکان استثنایی,شعر درباره کودکان استثنایی,شعر درباره کودکان بی سرپرست,شعری در مورد کودکان بی سرپرست,شعر کودکی,شعر کودکی من,شعر کودکان سرزمین من,شعر کودکانه من بچه شیعه هستم,شعر کودک من,شعر کودکانه منم بچه مسلمان,شعر کودکانه منظومه شمسی,شعر کودکانه من یه گلم,شعر کودکانه من بچه شیعه هستم,شعر کودکانه من دخترم,شعر کودکانه من یه پرندم
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد کودکی برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
باد بازیگوش
بادبادک را
بادبادک
دست کودک را
هر طرف می بُرد
کودکی هایم
با نخی نازک به دست باد
آویزان!
کجاست آن دیوار کودکی
که آسان همه غمها را به او بسپرم
و شادمانه دوباره متولد شوم؟
کاش میشد بچگی را زنده کرد
کودکی شد، کودکانه گریه کرد
شعر ” قهر قهر تا قیامت” را سرود
آن قیامت، که دمی بیش نبود
فاصله با کودکی هامان چه کرد ؟
کاش میشد ، بچگانه خنده کرد …
گاهـــــی ” دلت ” …
از سن و ســـــالت مـــــی گیرد … !!! میخواهـــــی ” کودک ” باشـــــی …..!
کودکــــی که …
به هر بهـــــانه ای …
به ” آغــــــــوشِ ” غمخواری ……
پنــــــاه می برد !!!
و …
آســـــوده ” اشک ” مـــــی ریزد !!!
هـــــــــی … ؛
بزرگ ک باشــــی …
بایـــــــد … :
” بغض هـــــــای ” زیادی را …
” بی صـــــدا ” دفن کنــــــی …..!!
هیچ دوره ای جای خودش نبود
کودک بودم،
می گفتند: تا کی می خواهی کودک بمانی،بزرگ شو!
جوان شدم،
گفتند: سعی کن ،کودکِ درونت را زنده نگاه داری!!
و من
همیشه تشنه ی کودکی ماندم.
هیچ دوره ای جای خودش نبود
مثل پدری که پول ندارد
و به زور دست بچه اش را گرفته
و از جلوی اسباب بازی فروشی …
کشان کشان درور می کند….